بابایی تکونتو دید...امتحانم تموم شد...
سلام عزیز دلم... 2 روز پیش یعنی 21 خرداد سر ظهر تکون هات شروع شد.. من و مامان بزرگت رو تخت خونشون دراز کشیده بودیم... مامن بزرگ جونت هم که زوم کرد رو شکم مامانی.... عاقبت تونست تکون خوشگل مامان رو حس کنه... بابایی که سر ظهر اومد حسودیش گرفت... واسه همین مامانی خربزه خورد و دراز کشید... تو بعد از کلی ضربه های ریز بالاخره تکونی خوردی که بابایی هم تونست ببینه... خلاصه اینکه تکون هات واضح شد عزیزممممم........ خیلی ای روزها تکون هات زیاد شده..یا نه واضح شده..احتمالا قبلا هم تکون میخوردی ولی مامانی حس نمیکرد...آره ناناز مامان ؟ خیلی بهم خوش میگذره وقتی میبینم تو تو شکمم تکون میخوری... یه چیز دیگه اینکه وقتی قند های مصنوعی میخورم معدم داغ م...
نویسنده :
ساحل
16:01