رخ نمایی
سلام دل مخفی مامان...
فکر کن..امروز با کلی استرس و خوشحالی بعد از خوردن آش دندونی دختر خاله ات ( نی نی دختر خاله مامان ) رفتیم که تو رو ببینیم...
دکتر هی این طرفی کرد مامانو هی اون طرفی بعدشم با خنده گفت باسن مبارک عزیز دل مامان و بابا افتاده پشت ناف مامان و بنابراین 3-4 خط سیاه رنگ روی کوچولو افتاده... نمیشه دید که جنسیت نینی چیه... فکر کن حالا مامانی شوک که 5 ماه من تموم شد هنوز معلوم نیست ؟ خلاصه ما هنوز سرکاریم و تو لذت ببر که هنوز میتونی ما رو دور اون انگشت کوچولوت بچرخونی... فکر کن... کل خانواده بودن هنوز مهمانی خونه خاله... همه چشا به دهن مامان بزرگ که مامکان بزرگ گفت معلوم نیست!! ... خوب ما رو گذاشتی سر کار ....
خلاصه از چیزای دیگه بگم که خوب خوبی... دکتر از همه چیز راضی بود... وزن من یک ماه پیش 88 بود که امروز 91.5 شدم... یه خورده به نظر خودم زیاده باید جلو شکمم رو بگیرم وگرنه تا آخر بارداری از در تو نمیآم!! هه...
وزن شما هم شده بود 556 گرم .. که فکر کنم یه خورده توپولی هستی ... اون وقت حالت قرارگیریت تو شکم مامانی هم سر به پایین بود برای اولین بار...
خلاصه همه چیزت خوب بود و ما کلی ذوق کردیم ... حالا عیب نداره... قرار بعدی سونو شاید نشون دادی خودتو..اگه ندادی که کلا منتفی میشه تا موقع زایمان... اگه 10 تیر نشون دادی خودتو که هیچ وگرنه دیگه از هیچ دکتری نمیپرسم...بسه تا حالا 2 بار بیخود سونو کردم نشون ندادی دیگه...
خلاصه این بود ماجرای امروز من و تو و بابایی... راستی فیلم هم ازت گرفتیم که تو کامپیوتره ... جاش اینجا نیست بزارم... کیفیتش خوب نشد... بعدا ببین خودتو فسقلی ما...
اینم یه عکس از سرت به همراه توضیحات دیگه دکتر :
تا دیدار مجدد مامانی....