تکون هات واضح میشه!!
سلام هستی مامان....
دیروز یعنی 2 خرداد 91 تو تکونی خوردی که من میتونستم قسم بخورم خودتی.. تا حالا تکون هات مثل پرش ماهی بود ولی این یکی مثل افتادن سنگ توی آب بود ... خیلییییییییی کیف داشت ... توی اتوبوس منتظر حرکت به سمت دانشگاه بودم که این تکون ناز تو رو حس کردم ... سریع به ببایی زنگ زدم و گفتم... از اون به بعد گاهی تکون های مثل پرشت رو حس میکنم ... دیشب هم دوباره از همین تکون های خوشگل خوردی... الانم فکر کنم بیدار شدی چون زیر دلمو یه چیزی لرزوند و فعلا میتونم تفاوت قائل بشم بین تو و روده هام!! ناز مامانی...
راستی شب اول خرداد هم یه باز دیگه صدای قلب نازتو شنیدیم.. این بار با صدای بلنتری تالاپ تلوپ میکرد و خیلی دنبالش نگشتم.. همین که سونوکیت رو گذاشتم زیر دلم صدات اومد و با ذوق من و بابایی گوش دادیم... این بار 144 بار در دقیقه میزد.... الهییییییییییییییی ......
قربونت برم من فعلا برم که باید برم کلی کار دارم... راستی ببخش که دیروز این همه خستت کردم... اولش دانشگاه... بعد کلاس قالی بافی ... شب هم که مهمان داشتیم 3-4 ساعت با هم سرپا ایستادیم... خوب همکاری کردی فقط کمر درد مامانی زیاد شده بود آخراش!!....
راستی اتمام 20 هفتگیت مباررررررررررک....... نصف کل راهو اومدددددددددددددیم..........