نیلیانیلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
هامونهامون، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

روزهای خوبی که خواهم داشت...

غربالگری مرحله دوم

سلام عسل مامان... امروز ساعت 4.5 نوبت سونوگرافی داشتیم... فکر کن... رفتم و تو کوچولومو دیدم... انگاری هد میزدی!! ... خیلی بهم مزه داد دیدن تکون تو... از خانوم دکتر خواستم جنسیت رو بهم بگه... نگاه کردن ولی گفتن کاملا معلوم نیست ولی احتمالا دختره ... ناززززززززززز مامان ... فعلا دختر گلم بهت نمیگم... آخه بزار 100 درصد مطمئن بشم بعد.. میترسم پسری باشی عکس اونچه خانوم دکتر گفت اون وقته ناناحت میشی ... این متن سونوی امروزت: واسه تو کوچولوم لباس هم یک ست خریدیم..سایز 0 که واسه داخل بیمارستان تنت کنن سرما نخوری... آخه گل من توی مهر دنیا میآد اون موقع هوا سرده خوب عزیزکم... اینم اون لباس ها : به امید دیدار تو کوچولوم به زودی و به س...
30 فروردين 1391
10824 0 12 ادامه مطلب

اولین دکتری که جدی شد!!...

سلام عسلکم... امروز بعد 3 ماه نوبت دکترمون شد... برای مراقبت دوران بارداری به توصیه همکار مامان بزرگ دکتر فروزان رو انتخاب کردیم و امروز اولین بار ویزیت شدیم... یه خورده سوال پرسید در مورد گروه خونی من و بابای.. من که او منفی بودم..بابایی که آ مثبته... بعد دکتر گفت رو تخت بخوابم و تو رو یه فشار جزئی داد... بعد دستگاهشو روشن کرد و دنبال صدای قلب نازت گشت.. پیداش کرد عزیزم..قلبت کوچولو میزد... صداش آروم بود آخه تو تازه 3 ماهت تموم شده... ناناز من خیلی دوستت دارم..دکتر گفت ببین میگه ماما ماما !! ... بعد گفت که دوستش داری ؟ من یه لبخند زدم و سرمو به نشونه مثبت تکون دادم..فدات بشم... فقط عزیزم دکتر گفت تو یه خورده پایینی!!..واسه همین ما...
26 فروردين 1391

سونوگرافی غربالگری...

مامانی الان اومدم فقط عکس سونوتو بزارم... بعد اینکه جواب آزتو گرفتم امروز غروب ( امروز حاضر میشه.. باحاله!!) میآم کامل برات مینویسم ... ان عکست:     مامانی فدات بشه که رشدت سریع بوده و شدی 7 سانتتتتتتتتتتتتت.......... ...
16 فروردين 1391

پینوشت مطلب قبل

سلام هستی مامان... قرار بود بعد اینکه جوابو گرفتم بام برات بنویسم ولی ببخشید... اینترنت خونه قطعه ... هنوزم قطعه ولی با دایل آپ اومدم که بنویسم... جواب آزمایشتم گرفتیم و خانوم دکتر گفت مشکلی نداره..برای دو هفته دیگه 30-31 فروردین آزمایش و سونوگرافی مرحله دوم غربالگری برامون نوشت... اون موقع باید بین 9-10 سانت باشی دل من... اون وقت شاید هم معلوم شد تو دخمل منی یا پسر من...عزیزکم برای ما هیچ کدوم فرقی نداره ولی اینجا بازار حدس زیاد شده و عموتون و مادر بزرگ مامانیت میگه دخملی مامان میگه دخملی... بابایی و عموی مامان و مادر بزرگ باباییت میگن پسری...حالا میخواییم ببینیم کی درست میگه... بحث سر جایزه هست!! ولی اصلا این مساله مهم نیست..مهم اینه که تو...
16 فروردين 1391

خریدهای نی نی ما

سلام عسلی مامان... دوربین دوباره دستم رسید از خریدهایی که تا حالا بعد اون چند تا کردیم برات عکس رفتم..نمیدونی با چه عشقی خرید میکنیم ما!... این پاپوشت ... به علاوه یک دونه جوراب ... با 3 تا شلوار که مامان بزرگت ( مامان مامانی ) برات دوخت...   اینها هم دو دست بلوز و شلوار واسه نانازم که مامانی و بابایی خوششون اومد و مامان بزرگت ( مامان بابا ) برات خرید...   اینم یه دست لباس که بابایی از رنگش خوشش اومد وقتی خریدیم دیدیم جنسش خیلی خوب نیست ولی برای 2 بار پوشیدن می ارزه!...   این دو تا رو هم امروز خریدیم برات که وقتی یکی تو نانازو بغل میکنه لباست کنار رفت دستشون به پوست ناز تو نخوره که پوستت اذیت بشه ما...
6 فروردين 1391

سال نو مبارک

سلام عزیزکم... امسال هم شروع شد... سالی که تو رو تو دلش داره میتونه یکی از بهترین سالهای عمر من و بابایی باشه... این هفت سین امسال ما که تو خونه خودمون گذاشتیم ( اولین هفت سینمون بعد عروسیه! ): امیدوارم سال دیگه تو تو بغل ما باشی و سه تایی سال نو رو جشن بگیریم... بزار عکس عموتو بزارم کنار سفره هفت سین خونه خودشون ازش گرفتم!!: اینم عکس بابایی کنار سفره هفت سین خونمون!: مامانی به دلایل امنیتی عکس خودشو نمیزاره..بعدا خودت تو کامپیوترمون نگاه کن مامانی رو کنار سفره هفت سین!! عزیزکم هفته دوم عید اگه سونوگرافی باز باشه میریم واسه غربالگری... اگه نباشه میره تا 14 فروردین که میخواییم تو کوچولومون رو یک بار دیگه ببینیم... ...
1 فروردين 1391

یه عذر خواهی

گل من سلام... مامانی میدونم خیلی وقته ننوشتم ولی چون این مدت اتفاق خاصی نیفتاد من گذاشتم وقتی اتفاقات جالب شد بنویسم... خوب حالا که دارم مینویسم یه سری اتفاقات خورد ریز رو مینویسم.. ناز مامان تو الان داری به مامان رژیم میدی..نمیتونم خیلی غذا بخورم و وزنم هم کم شده.. خوبه ها... همین روالو ادامه بدی حداقل مامانی بعد زایمانش کم بشه عالیه..خود مامان که همت نداره!! خبر دیگه که امروز بنا بر سونو گرافی عزیز دلم 9 هفتش تموم شده... من خیلی واست خوشحالم... امیدوارم دفعه بعد که رفتم سونو بهم بگن نی نیت از سنش بزرگتره..ولی اینها هیچ کدوم مهم نیست..تو فقط سلامت باش... مامانی هم پروژه تخصصی گرفت و با یکی از دوستاش باید تو اردیبهشت تحویل بده..به ...
27 اسفند 1390

9 هفته یا 7 هفته ؟

سلام عسل مامانی... ناز مامان امروز تو باید این شکلی بودی...9 هفته : ولی طبق سونو گرافی تو الان 7 هفته و 4 روز:   نمیدونم دیگه... ناناز مامان اصلا اذیت نمیکنی مامانی رو ... خیلی کودک مهربون و خوبی هستی... بابا و من عاشتیم .. هر دو ... راستی کل فامیل فهمیدن و همه به نوعی کلی خوشحال شدن..آخه مامان تازه شهریور امشال عروسی کرده و طبق اونچه تو فامیله معمولا کسی به این زودی نی نی دار نمیشه ولی من و بابایی خیلی دوست داشتیم نی نی ها رو واسه همین گفتیم که از خدا بخواییم تو بیای پیشمون و خدا هم جوابمون نکرد... عسل مامان جدیدا فقط یه خورده نسبت به غذاها بد شدم..حس میکنم از همشون بدم میآد ولی وقتی میخورم میبینم چقدر خوشمزست... ب...
17 اسفند 1390

اولین سونوگرافی

سلام مامانم... خوبی عزیزم ؟ امروز رفتیم برای اولین بار تو رو دیدیم.. چقدر کوشولویی ... امروز سن حاملگیم 8 هفته تموم بود ولی تو کوچولوی مامان 6 هفته و 4 روزت بود.. بازم خوبه.. 8 میلی متر بودی و قلب نازت طبق گفته دکتر میزد... تصویرشو برات میزارم :     من و بابایی که کلییییییییییی ذوق داریم ... خیلی خوشحال شدم که قلب میزنه... تو امید مایی.... ...
10 اسفند 1390