بعد از 20 ماهگیت
دختر گلم... خیلی وقته ننوشتم چون نمیدونم شاید حوصله نوشتن نداشتم! اما الان این ساعت شب وقتی تو تو تختت خوابیدی حس نوشتن دارم و میخوام یک ری نکگاتی که جدیدا اتفاق افتاده رو بنویسم! بعدا شاید تو دفترت! - پوشکت رو کامل گرفتیم! .. وقتایی که بازار میریم ولی گاها میپوشم چون هنوز در اون حد توانا نشدی که خودتو نگه داری و گاهی هم یادت میره که بگی جیش داری ولی تو خونه و وقتایی که با ماشین بیرون میریم کلا نمیپوشم تنت.. بهترین زمان بود چون تو این گرما راحت شدی! - اول خرداد شروع کردی به گفتن جملات کوتاه . الان که 20 روزی از اون روز میگذره روز به روز پیشرفت میکنی ... جملاتت مثلا اینهاست : " پاشو ، بیا . " .. " باطری ، نیست ...
نویسنده :
ساحل
23:34