یک روز برفی با وروجک 16 ماهه خونمون
مامانی...
بعد از اون روز برفی که بهمون گفت تو اومدی تو دلم این دومین باری هست که اینجا تو خونمون برف میآد و تو رو بردیم که بازی کنی .... حسابی پوشوندیمت و تو یک کم راه رفتی و یک کم بازی کردی ولی زودی آوردیمت تو خونه چون خیلیییییییییییییییییی سرد بود...
دیروز 16 ماهت تموم شد و وارد 17 ماهگیت شدی... خیلی بزرگ شدی..حسابی میفهمی و اکثر حرفها رو متوجه میشی.. مثلا وقتی میگم صدای آهنگ رو کم کن یا زیاد کن دقیق میفهمی منظورم چیه... جدیدا آهنگ شاد که دوست داری میشنوی زیاد میکنی و هر کسی تو خونه هست باید پاشه و باهات برقصه...تو هم حسابی قر میدی... دور خودت میچرخی و دستاتو بالا نگه میداری خلاصه که دل میبری....
چایی خور شدی اساسی!... دیدم داری عادت میکنی به چایی برات شیره انگور گرفتم به جای چای تو آب میریزم میدم بهت خوشت اومده و میخوری...
فرهنگ لغاتت چند تا کلمه جدید اضافه شده... این فرهنگ لغات جدیدت :
برف - گردو - عزیزم - ابرو - آبی - دارچ(قارچ) - بوووووووو - نه - بابا - ماما - دادی ( دایی ) - عم ( عمو ) - اله ( خاله ) - نینی - نای نای - بعع - ماا - آا ( آقا ) - چرخ - و یه سری چیزای نامفهوم برای من !!...
فعلا چیزی دیگه یادم نمیآد..باز یادم اومد تو چند روز اخیر مینویسم...
بوس مامان...