در آستانه 19 ماهگیت!
مامانی...
مهمترین اتفاقی که این مدت افتاد این بود که داری پوشک رو ول میکنی ! .. نمیگم از پوشک گرفتمت چون دیدم داری همکاری میکنی و میگی جیشتو و نپوشیدمت.. نمیگم سخت نبود و تو جیش یا شماره 2 رو نزدی هنوزم میزنی گاهی ولی اکثر اوقات خوب یادته... یکهو میگی "ماما ، جیش ! ... داشو ( به معنای گاشو هست ! )"
دایره لغاتت... وایییییییییی..........جدیدترین لغاتت :
سینی ، کشتی ، ببمون ( بقلمون ) ، آچه چه ( آلوچه ) ، ماشین ، چاقو ، توت ، عمه ، آوین ( آروین - پسر همسایه ! )
اون بار کارتهاتو آوردم و ازت اونها رو پرسیدم... بین کارتهات حداقل 30 تا کارت رو میتونی اسمشونو بگی...بقیه کارتهات رو هم میشناسی...یعنی من اسمشونو بگم تو برام پیداشون میکنی...
گاهی میآی ژاکتت رو میگیری و میگی " ژاکت " بعد بهت میگم نیلیا ژاکت بپوشی کجا بری ؟ میگی " شهر ! " شهر بری چیکار ؟ " تاب تاب "
عاشق آب دادن به باغچه هستی..از دستت جرات نمیکنیم باغ رو آب بدیم... یا میخوای شیلنگ رو بگیری دستت یا قوطی میگیری ویری زیر شیر آب میریزی توش و خالی میکنی تو باغچه! ...گاهی از این حس همکاریت کمک میگیریم و گل ها رو هم آب میدیم!
دو نوع سبزی میشناسی... وقتی یک برگ سبز ببینی اول میگی " کاهو " اگه بگیم نه میگی " نعنا " ... البته این دو تا سبزی رو کاملا میشناسی ولی بقیه چیزها رو هم فکر میکنی اینان و مشغول خوردن میشی! (حتی علف باشه ! )
این جنابعالی وسط بوته های سیب زمینی!
فعلا چیز دیگه ای یادم نیست...
فعلا!!!