نیلیانیلیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
هامونهامون، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

روزهای خوبی که خواهم داشت...

نیلیای 10 تیر

1392/4/10 21:34
نویسنده : ساحل
344 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی...

مردیم اینقدر ای جونم گوش دادیم!!..... آهنگشو سعی میکنم واسه وبلاگت بزارم..عاشقشیییییییییییییییییییی...... در حدی که هر بار میزارمش میدویی میآی تماشا میکنی...

از دیروز باربرون پسر عموم یاد گرفتی و دست میزنی.... بشکن هم چند وقته یاد گرفتی...وقتی آهنگ شاده انگشتای دستتو باز میکنی و میبندی و سرتو به حالت تکنو تکون میدی.... وای اینقده کیف میکنیم من و بابایی...

راستی دیشب برای اولین بار باباتو صدا کردی ... نمیدونم تصادفی بود یا واقعی ولی گفتی "بَ بَ " .... امیدوارم آغاز به شناخت من و بابات باشه...

چند روز پیش مریض دی... خیلی سخت.... تازه امروز سرحال شدی و شیطنت هات دوباره شروع شد... 3 روز تب کردی و روز چهارم با قطع شدن تبت دونه های ریز ریخت بیرون.... بردیمت دکتر گفت روزوئلا گرفته بودی و نیاز به چیزی نیست چون تموم شده بیماریش....

امروز بهت بستنی دست ساز خودمو دادم..خوشت اومد و کلی بستنی خوردی..ولی بیاشتهایی به غذات هنوز هم سر جاشه... ای بیماری بد... بدموقعی گرفتارت کرد...

مامانی خیلی دوستت دارم ...

 

عکس هم مال همین 1 ساعت پیشه.. داشتی ای جونم گوش میدادی... ولی خوب وقتی میزارمت رو میز کامپیوتر موس بیشتر مشغولت میکنه...تو بغلم بیشتر ابراز احساسات میکنی!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مریم
11 تیر 92 12:53
عزیز دل خاله ........
چرا مریض شدی؟؟
البته مامانی این بیماری ، خیلی واسه نی نی ها پیش میاد و مسریه .... باید فقط مواظب باشی تب دخترم بالا نره
الان که میگی بهتره ، خدا رو شکر....
فداش بشمممممممممم ، منم عاشق این آهنگ سامی بیگی هستم ...
بستنی مامانیو منم می خوااااااااااااااااام ........



خدا رو شکر امروز خیلی خیلی خوبه..به حدی که دیوار راستو باز هم بالا میره!!...
فدات بشم..بهم خبر بده بیا این وری برات بستنی درست کنم.... اگه خواستی هم دستورشو بهت بدم.... از تو سایت گرفتم..ولی عالی شده!/..
سالن طنینه
11 تیر 92 12:55

نازشو ، عزیزم


فدات...
مریم
11 تیر 92 23:18
فدات بشم منننننننننننن
معلومه که عالی شده ،
مطمئنم
وای یاد اون روزایی ام که میومدم پیشت ، بعد ازون بازی ترسناکا تو کامپیوتر می کردیم ...
یادته ؟؟؟
بعد می رفیتم تو سایت یاهو ......
می گفت :
یاهو هو !!!!
دوست دارم مامانیِ نیلیا


واقعا یادش بخیر...
خیلی دلم برای اون دوران تنگ شده...
یادته همش کارتون نگاه میکردم خونتون... تو حوصلت نمیگرفت!!!!
چقدر زود زمان میگذره...
مریم
11 تیر 92 23:33
با این مامانی باهوشی که من می شناسم ، که عاشقشم ،
معلومه نیلیای خاله ، هم چقد باهوشه ، ماشا...



مریم
14 تیر 92 1:01
آره مگه میشه یادم بره ،
هر لحظه اشو یادمه ،
کارتونِ زیبای خفته می دیدیم!!!
خیلی خیلی دوستت دارم ،
از ته ِ دل.


آره ها!...
منم دوستت دارم...
قربونت عزیزممممممم.......
مریم
22 تیر 92 1:52
عزیز دلم ، به به ، قالب نو مبارک !!!
خاله مریم
22 تیر 92 21:29
عزیزم ، عکس جدید از دخملم بذار ..
دلم تنگ شده براش .......


حتما عزیزم...