یه عذر خواهی
گل من سلام...
مامانی میدونم خیلی وقته ننوشتم ولی چون این مدت اتفاق خاصی نیفتاد من گذاشتم وقتی اتفاقات جالب شد بنویسم...
خوب حالا که دارم مینویسم یه سری اتفاقات خورد ریز رو مینویسم..
ناز مامان تو الان داری به مامان رژیم میدی..نمیتونم خیلی غذا بخورم و وزنم هم کم شده.. خوبه ها... همین روالو ادامه بدی حداقل مامانی بعد زایمانش کم بشه عالیه..خود مامان که همت نداره!!
خبر دیگه که امروز بنا بر سونو گرافی عزیز دلم 9 هفتش تموم شده... من خیلی واست خوشحالم... امیدوارم دفعه بعد که رفتم سونو بهم بگن نی نیت از سنش بزرگتره..ولی اینها هیچ کدوم مهم نیست..تو فقط سلامت باش...
مامانی هم پروژه تخصصی گرفت و با یکی از دوستاش باید تو اردیبهشت تحویل بده..به استادش گفت که تو تو دلمی و اونم قراره باهامون راه بیاد!...
الان نزدیک عیده و من و بابایی اکثرا وقتی بابایی سر کار نیست داریم خرید میکنیم... البته بیشتر گردش میکنیم تا خرید.. خرید خاصی واسه خودمون نکردیم چون چیزای نو داشتیم...
ماشین مامانی و بابایی اومد ولی فعلا منتظر سندیم... اگه تا فردا نیاد می افته بعد عید و نمیتونیم 3 تایی بریم بیرون یه دوری بزنیم... فکر کن... دعا کن سنده بیاد بریم یه دو روزی اطراف مازندران حداقل بچرخیم!
خوب مامانی واسه سال نو دوباره برات مینویسم.. اون موقع میخوام عکس هفت سین و سبزه ای که واسه تو درست کردم رو بزارم...
خیلی دوستت داریم....