مهر ماه مهربون
نیلیای نازم...
10 روز بود نبودیم... بودیم سفر تبریز... دختر خوبی بودی...فقط اینکه آخرش هر سه تامون سرما خوردیم و شب اول سرما خوردگیت اذیت شدی....
خیلی خوش گذشت...
چیزهای جدیدی یاد گرفتی...:
به آب میگی "باب"
بده رو میگی " دبه "
بابا و ماما رو به طور اختصاصی به من و بابات میگی...
یاد گرفتی از تخت و مبل بیای پایین...رو شکم دراز میکشی و عقب عقب میآی پایین...
دیروز وقتی میخواستی جیش کنی تو ماشین رفتی زیر پا و گفتی جیش..سرپات که کردیم جیش کردی!
خیلی به نوع صداها واکنش نشون میدی..یک کم بلند حرف بزنیم گریت میگیره...
میگی "دست" وقتی از کسی میخوای دستتو بگیره موقع راه رفتن یا دستت کثیف میشه...
وقتی گربه میبینی یهو میگی "مو مو "... کلا عشق گربه ای...ازش نمیترسی و نگیریمت میگیریش!
کلا بچه ها رو دوست داری!! تو رشت یک پسره رو همچین گرفتی که زد زیر گریه!!
دیدم خاله لیلا از سایز پای رایان جونی نوشت... منم از سایز پات بگم که فعلا 24 هست! البته داره این سایز کوچیک میشه!
دیگه فعلا یادم نیست...
ولی تولد مامانیتو تو همون تبریز گرفتیم...با نون خامه ای!.... گذاشتم عکس رو سر تولد تو بگیریم...این ماه خرج بالاست... به خاطر تحصیل مجدد مامانیت تو رشته پرستاری دانشگاه آزاد!! ههههههه......
تولدت قراره ساده باشه و به غیر خودمون و مامانی ها و خاله/عمع من و بابا اینها کسی نیست... بخواییم دعوت کنیم باید همه رو دعوت کنیم و شلوغ میشه...قراره 3 تایی هم بریم آتلیه عکس بگیریم... هنوز واسه خودم و خودت لباس نگرفتم!.. گفتم میریم تبریز میگیریم ولی نه اختلاف قیمتی داشت نه تنوعی...بیخیال شدم همین ساری خرید کنم بهتره...
خلاصه که 12 مهر هم در راهه و ما هیجان زده...البته واکسن هم داری که خدا بخیر کنه..میگن MMR واکسن سختیه..تا حالا که دختر مقاومی بودی..ببینیم این مرحله چی میشه...
مامان به قربونت...