6 ماه و 20 روز!
مامانی...
این روزها فقط با تو معنا داره.... فقط تویی که مایه ی آرامشمی..وقتی جسم گرم تو رو تو بغلم میگیرم یک نفس راحت میکشم و گاهی هم خدا رو بابت داشتن تو شکر میگم...
این روزها وروجک شدی..دائم در حال بالا رفتن از همه چیزی... همیشه باید پشت سرت باشم که چیزی رو بیخودی نخوری... جای خطرناک نری ...
غریبگی میکنی... بغل من و بابا و مامان بزرگ و بابابزرگت آرومی... جای غریب بری حتی اگه بزارمت پایین دستتو باز میکنی و میآی به سمت آدم... اگه نگیریمت گریه میکنی...
غذای کمکی میخوری... بعضی ها رو دوست داری و از بعضی هم خوشت نمیآد... مثلا از حریره بادام نفرت داری ولی بقیه چیزها رو حالا به نسبت میخوری... ولی هنوز عشقت شیر مامانیه....
لاغر شدی... آخه وروجکم شدی... دائم در حال بازی هستی...
خواب شبت خدا رو شکر خوب شده.. کمتر واسه شیر پا میشی..فوقش 2-3 بار و راحتتر میخوابی..فکر کنم از خستگی...
تو روروئک راحتتر از گذشته حرکت میکنی.... فکر کنم به خاطر اینه که قدت دیگه میرسه بهش....
دیگه نمیدونم چی بنویسم واسه همین عکس!!