بعد از مدت ها...
سلام نفس مامان... میدونم..میدونم..خیلی وقته که ننوشتم... عکس جدید نزاشتم... حس و حال نوشتن نبودووحتی تو دفترت هم مطلبمو نصفه نیمه گذاشتم... این روزها کارم شده سریال ، دانشگاه ،تو و بابات... همین!.... دوباره قصد لیسانس گرفتن خیلی سخته مامانی... ولی مجبور شدم..وقتی برای این رشتم کار نبود مجبورم... الان خدا رو شکر راضیم...از درسهام خوشم اومده و امیدوارم تا آخرش همین جور پیش بره... خوب اینجا وبلاگ تو هست نه وبلاگ من ( من واسه خودم دارم...4-5 ساله آپ نکردمش!! )... از تو بگم... دختر نازم الان 14 ماهش تموم شده.. 3 هفته هست که فکر میکردیم سرما خورده و بهش سرما خوردگی و آموکسی کلاو دادیم ولی بردیم بعد این مدت پیش م...
نویسنده :
ساحل
23:18